ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت چهارده :
برای روز بعد ساعت کوک کرده بودم، اما انگار دلم قبل از من ساعتش را تنظیم کرده بود.
راس ساعت شش بلند شدم. قرار شد همراه نازنین به مدرسه بروم. یکی دو ساعتی بمانم و با دوستان و معلمان و معاونین خداحافظی کنم و برگردم که به دیدار مادر بزرگم برویم.
حرف های مادر و اشک های دیشبم، دل
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نیایش
00چرا همش هفته به هفته پارت میزارین؟ چه خبرتونه؟ خب اگه قراره دو هفته دوهفته پارت بزارین حداقل روزای پارت گذاری رو درست بنویسین
۳ سال پیشفاطمه
20نویسنده جون کاش عکس هم میزاشتی🥺❤
۳ سال پیشناهید
90آخی چقدر دلم گرفت انگار من دارم میرم 😔
۳ سال پیشکیانا
40والا منم قراره اگه خدا بخواد تا اخر سال برم اصفهان حسشو یکم یه کوچولو درک میکنم وقتی میخونمش انگار خودمم که دارم میرم😂💔🙏🏽
۳ سال پیش....
91رمان قشنگیه ولی خیلی جزئیاتو مینویسین انگار داستانه مثلا الان۱۴پارت فقط دو روز زندگی تمناس..یکم رفته تو کسل کنندگی داستان مانندی ..نیاز نیس واقعا کل روز تمنا شرح داده بشه
۳ سال پیش---
111من رمان شومینه رو خوندم، خیلی خوب بود و الان فهمیدم مال این نویسنده اس تعجب کردم اخه این رمان خیلی لوسه جسارتا. بگین قرار نیست تا تهش تعارف های کیلویی ادم های بیکار و کار خونه و روزمرگی باشه.
۳ سال پیشمهتاب
121آره اصلا به شومینه نمیخوره نویسنده جون شما که میتونی هم یکم طنزش کن هم بهتر انقدر اینجوری حرف نزنند و صمیمی تر حرف بزنند هر کی موافقه لایک کنه
۳ سال پیش
نرگس نعمت زاده | نویسنده رمان
سلام خدمت همگی. عزیزان بی نظمی در پارت گذاری ان شاءالله از این هفته بر طرف میشه و رمان منظم در برنامه قرار می گیره. این رمان هم جنبه هیجانی پیدا خواهد کرد لطفا صبور باشید ❤️🌺